جدول جو
جدول جو

معنی منگ منگ کردن - جستجوی لغت در جدول جو

منگ منگ کردن
(شی شَ اَ تَ)
رجوع به من من کردن شود
لغت نامه دهخدا
منگ منگ کردن
من من کردن جویده جویده و تو دماغی حرف زدن
تصویری از منگ منگ کردن
تصویر منگ منگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فُ کُ تَ)
ونگ زدن. رجوع به ونگ زدن شود، آهسته و بریده بریده با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
صریح نگفتن. تمجمج. تجمجم. تغمغم. (یادداشت مرحوم دهخدا). منگ منگ کردن. جویده جویده و نوعی تودماغی حرف زدن. کلمات را جویده جویده و به صدای آهسته و به صورتی نامفهوم ادا کردن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). بریده و نامفهوم و آمیخته با تردید سخن گفتن به سبب ترس یا شرم یا عدم اطلاع
لغت نامه دهخدا
تصویری از ونگ ونگ کردن
تصویر ونگ ونگ کردن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، آهسته و جویده جویده و باصدایی شبیه بگریه و ناله حرف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ، بسیار سخن گفتن، جویده جویده و تو دماغی سخن گفتن با تانی و درنگ بسیار سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونگ ونگ کردن
تصویر ونگ ونگ کردن
((~. ~. کَ دَ))
آهسته و جویده جویده، با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن
فرهنگ فارسی معین